مهریه (ضد دختر)

حالا قصد داریم طی روند تاریخی نشون بدیم که زن ها چه موجودات خطرناکی هستند

به همین منظور سیر تاریخی مهریه رو مورد بررسی قرار دادیم که بر اساس این اطلاعات باید عامل

دیگر مصیبت ها رو هم به خانوم ها ربط داد

سیر تاریخی مهریه

عصر شکار :

20 کیلو گوشت دایناسور ؛ 40 کیلو گوشت اژدها

نتیجه : انقراض دایناسورها

عصر کشاورزی :

24 دسته تبر سنگی ؛ 24 دسته تیغه و داس جنگی

نتیجه : افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم ها

عصر فلز :

70 ورقه ی مسی ؛ 50 تا خنجر مفرغی و گرز آهنی

نتیجه : افزایش شکستگی سر مردان به دلیل ضربات گرز خانوم ها

عصر بخار :

100 هزار تومان و بخار پز کردن غذاها

نتیجه : کمبود آب و جیره بندی شدن

عصر صنعت :

1 میلیون پول ؛ 14 سکه ی طلا ؛ و یک دستگاه اتومبیل

نتیجه : بنا به درخواست آقایات تولید خودروی ژیان آغاز شد

عصر کامپیوتر :

هم وزن عروس خانوم مانیتور طلا

نتیجه : هر چی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است

نتیجه گیری کلی :

باباجان بگو نمیخوایم اصلا بهت زن بدیم دیگه این کارا یعنی چی آخه !!!

عامل اصلی انقراض دایناسورها ===> زن ها

عامل اصلی کشته شدن مردها ===> زن ها

عامل اصلی ناقص شدن مردها ===> زن ها

عامل اصلی کمبود آب ===> زن ها

عامل اصلی افزایش خودرو های قدیمی و فرسوده ===> زن ها

عامل اصلی چاقی و افزایش بیماری ===> زن ها

فکر کنم دیگه نیازی به توضیحات اضافه نیست و حتما دوستان به اندازه ی کافی مطلع شدن

جملات زيبا از دكتر شريعتي

حالا بر خواسته ام!
چه ها می بینم؟
چه دنیایی است!چه زمینی چه آسمانی....!
دیگر زمینی نیست و همه آسمان است !
هستی سردری است آبی رنگ ! ملکوت فرود آمده است ! ماورا پرده بر انداخته است! آسمان بهشت بر چشمهای مجذوب من به لبخند بوسه می زند. آسمان های عرش خدا در قطره گرم اشک من غوطه می خورد ....
چه آسمانهایی !
به پهنای عدم ! به جلال خدا! به گرمای عشق! به روشنایی امید ! به بلندی شرف! به زلالی خلوص! به آشنایی انس به پاکی شکوه زیبا و مهربان دوست داشتن...!
چه می گویم؟
کلمات تنبل و عاجز و آلوده را کجا می برم؟ خاموش شوید ای کلمات ! از چه سخن می گو یید؟
و من اکنون در آستانه دنیایی ایستاده ام که در برابرم آنچه از آن دنیای خورشید و خاک و زندگی به چشمم می آ ید سکوت است و بس....

---------------------------------------------------------------------------------------

سلام دوستان تاخيرم به خاطر مشكلات وبلاگ دانشگاه بود .كلي دردسر داره تازه مي فهمم اين سعيدا چي مي كشن ( منظورم مديريت وبلاگه ) كلي تو دانشگاه تبليغ كرديم و كارمون از يكي دو روز ديگه شروع مي شه .

راستي سعيد ( سبحي ) اون مطلبه كه تو مدرسه نوشته بودي رو مي توني بذاري ؟ اون كه نوشته بودي از بالا به مردم نگاه مي كني و اونا رو مثل نقطه مي بيني از اين صحبتا ... خيلي با حال بود ...ايول

اگر دو گاو دارید....

نحوه دوشيدن شير ۲ گاو شما از ديدگاهاي مختلف…

سوسياليسم: دو گاو داريد. يكي را نگه مي‌داريد. ديگري را به همسايه خود مي‌دهيد.
كمونيسم: دو گاو داريد. دولت هر دوي آنها را مي‌گيرد تا شما و همسايه‌تان را در شيرش شريك كند.
فاشيسم: دو گاو داريد. شير را به دولت مي‌دهيد. دولت آن را به شما مي‌فروشد.
كاپيتاليسم: دو گاو داريد. هر دوي آنها را مي‌دوشيد. شيرها را بر زمين مي‌ريزيد تا قيمتها همچنان بالا بماند.
نازيسم: دو گاو داريد. دولت به سوي شما تيراندازي مي‌كند و هر دو گاو را مي‌گيرد.
آنارشيسم: دو گاو داريد. گاوها شما را مي‌كشند و همديگر را مي‌دوشند.
ساديسم: دوگاو داريد. به هر دوي آنها تيراندازي مي‌كنيد و خودتان را در ميان ظرف شيرها مي‌اندازيد.
آپارتايد: دو گاو داريد. شير گاو سياه را به گاو سفيد مي‌دهيد ولي گاو سفيد را نمي‌دوشيد.
دولت مرفه: دو گاو داريد. آنها را مي‌دوشيد و بعد شيرشان را به خودشان مي‌دهيد تا بنوشند.
بوروكراسي: دو گاو داريد. براي تهيه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر مي‌كنيد ولي وقت نداريد شير آنها را بدوشيد.
سازمان ملل: دو گاو داريد. فرانسه شما را از دوشيدن آنها وتو مي‌كند. آمريكا و انگليس گاوها را از شير دادن به شما وتو مي‌كنند. نيوزلند راي ممتنع مي‌دهد.
ايده آليسم: دو گاو داريد. ازدواج مي‌كنيد. همسر شما آنها را مي‌دوشد.
رئاليسم: دو گاو داريد. ازدواج مي‌كنيد. اما هنوز هم خودتان آنها را مي‌دوشيد.
متحجريسم: دو گاو داريد. زشت است شير گاو ماده را بدوشيد.
فمينيسم: دو گاو داريد. حق نداريد شير گاو ماده را بدوشيد.
پلوراليسم: دو گاو نر و ماده داريد. از هر كدام شير بدوشيد فرقي نمي‌كند.
ليبراليسم: دو گاو داريد. آنها را نمي‌دوشيد چون آزاديشان محدود مي‌شود.
دموكراسي مطلق: دو گاو داريد. از همسايه‌ها راي مي‌گيريد كه آنها را بدوشيد يا نه.
سكولاريسم: دو گاو داريد. پس به خدا نيازي نيست

پ.ن: حاج سعید! بازگشت غرور آفرین و از این حرفا.... منتظر شرح قصه ایم!

پ.ن.2: فکر کنم این امیر طاهرخانی هم مثل سعید اشتیاقی شد!!!!

همین....

معانی واقعی و کاربردی برخی اصطلاحات دانشگاهی جدید!

دانشجوی سال اولی: دانشجویی که فکر می کند با تحصیلات دانشگاهی می‌تواند آینده‌ی بهتری برای خودش بسازد.

دانشجوی سال دومی: دانشجویی که فکر نمی‌کند با تحصیلات دانشگاهی بتواند آینده‌ی بهتری برای خودش بسازد.

دانشجوی سال سومی: دانشجویی که مطمئن شده است با تحصیلات دانشگاهی نخواهد توانست آینده‌ی بهتری برای خودش بسازد.

دانشجوی سال چهارمی: دانشجویی که دیگر نه فکر می‌کند، نه به چیزی اطمینان دارد و نه آینده‌ی برای خود متصور است.

مشروط: دانشجویی که به خاطر علاقه‌ی زیادش به درس خواندن، مورد حسادت قرار گرفته و از این رو دانشگاه او را ملزم کرده است که در ترم بعدی بیش از حد معینی واحد انتخاب نکند تا به بقیه هم برسد! کلمه مشروط از «مشروطه» می‌آید که عده‌ای معتقدند باعث رونق گرفتن دانشگاه در ایران شد. عده‌ی دیگری هم معتقدند که رونق گرفتن کار مشروط‌ها باعث اضمحلال مشروطه شد.

تقلب: دانش دوپینگی

سهمیه: دوپینگ قانونی.

گوسپند: نوعی جانور که جز نوشتن جزوه، حفظ جزوه و پاس کردن درس از روی جزوه هیچ کار دیگری در دانشگاه نمی‌کند. چنین موجوداتی در دانشگاه‌های مشهور بیشتر دیده می‌شوند و فرق آنها با سایر گوسپندان در این است که نه کله‌ی این گوسپندان قابل استفاده است و نه پاچه‌ی خوشمزه‌ای دارند.

جزوه:
دستنوشته‌هایی که گمان می‌شود عصاره‌ی یک کتاب است. اما در واقع تفاله‌ی بخشی از آن است. دستگاه تفاله‌گیری «استاد» نامیده می‌شود.

استاد حل تمرین: دانشجوی ترم بالاتری که در ازای گرفتن شندرغاز پول و شنیدن لفظ «استاد» چنان از خودبیخود می‌شود که تن به خورد گچ تخته و مسخره شدن توسط سی چهل تا دختر و پسر می‌دهد.

خرخوان: نوعی خر که توانایی مطالعه‌ی مداوم به مدت ۷۲ ساعت را دارد. نطفه‌ی این موجودات در دوره‌ی دبیرستان بسته می‌شود و در کلاس‌های کنکور به بلوغ می‌رسند. این موجودات اغلب در کافه تریاهای دانشکده‌ها استحاله می‌شوند.

تریا: محلی برای فرار از غذای سلف که در این حالت مصداق بارز از چاله به چاه افتادن است. اما صرفنظر از ارزش غذایی آن، از لحاظ فرهنگی اهمیت زیادی دارد. به خصوص برای پژوهندگان زبان کوچه و بازار و کاشفان جدیدترین فحش‌ها و اصطلاحات جنسی.

گرد:
جسمی که طول و عرض و ارتفاع آن از مرکزش به یک فاصله است. چنین دخترهایی معمولا در حدود ۱۶۵ سانتیمتر قد و به میزان سه چهارم پی آر ۳ حجم دارند که ناشی از سال‌ها در خانه نشستن و دست به سیاه و سفید نزدن و تست زدن است. سه عاقبت دردناک در انتظار آنهاست: ازدواج، انفجار و ورود به دانشگاه که گزینه‌ی آخری و متعاقب آن استفاده از غذای سلف، دردآورترین آنهاست.

سلف (غذاخوری): فعال‌ترین آزمایشگاه و واحد تولیدی هر دانشگاه که توانایی تبدیل موجودات گوناگون به غذا را دارد. یکی از رایج‌ترین توانایی‌ها که شرط لازم اولیه برای سلف نامیده شدن یک مکان محسوب می‌شود، توانایی بازیافت چمن‌های محوطه به شکل قرمه‌سبزی است.

گوریل: گونه‌ای از دانشجویان پسر با موهای ژولیده و لباس‌های بدفرم که از بوی سیر دهان و عرق لباس‌هایشان نمی توان کمتر از سه متر به آنها نزدیک شد. این جانوران معمولا پس از فارغ‌التحصیلی به‌جای اعزام به قلب جنگل‌های آمازون در پشت میزهای مدیریت و ریاست جای می‌گیرند.

شاسکول: دانشجویی که بعد از ۲۰ بار جزوه دادن به یکی از دانشجویان جنس مخالف هنوز فکر می‌کند خط خوبش باعث محبوبیت‌اش است.

پلشت:
دانشجویی که حاضر است کیسه فریزر دور بشقابش بکشد و با قاشق یک بار مصرف غذا بخورد تا مجبور نباشد روزی یکبار ظرفهایش را بشوید.

بتونه‌کاری: فریضه‌ی واجبی که بیشتر دختران دانشجو صبح‌ها قبل از حرکت به سمت دانشگاه بر روی صورت خود انجام می‌دهند تا دیدارشان قابل تحمل شود. معمولا هم نمی‌شود.

جلبک: نوعی دانشجو با آی‌کیوی حیرت‌برانگیز و توانایی جزوه نوشتن حتی از روی سرفه‌های استاد. تراکم زیستی این جانداران در دانشکده‌های علوم انسانی بیشتر است.

دکتر: لفظی که تا پیش از دوران وزارت کشور دکتر کردان یک پیشوند لذت‌بخش بود و پس از آن فحشی زشت محسوب می‌شود. با این حال، به دلایل روانی ناشناخته‌ای تمام دانشجویان رشته‌های پزشکی و دامپزشکی همچنان علاقه‌ی وافری دارند که از ترم اول تحصیل دیگران آنها را با لفظ خطاب کنند.

کافور: ماده‌ی اصلی تشکیل دهنده‌ی غذاهای سلف پسران که گویا از قدیم با عارضه‌ی «زنگ‌زدگی» در ارتباط بوده است چرا که شاعر فرموده: برعکس نهند نام زنگی کافور!

بورسیه: همزمانی کار و تحصیل که ماحصل آن تلفیق درس‌نخوانی و اززیرکاردررویی است.

پروژه: کار عملی که دانشجوها با هم انجام می‌دهند. بعضی‌ها هم روی هم!

تحقیق: تالیف یا ترجمه‌ی بخشی از کتابی که استاد در نظر دارد بعدا به نام خودش چاپ کند در ازای گرفتن مقدار ناچیزی نمرده.

پروپوزال: نوشته‌ی بی ربط کوتاهی که در آن درباره‌ی نوشته‌ی بی‌ربط بلندی که بعدا نوشته یا کپی پیست خواهد شد، توضیح داده می‌شود.

پایان‌نامه: تایپ یا کپی-پیست کردن مقداری متن پراکنده در کتابها و پایان‌نامه‌های قدیمی‌تر در یک فایل و پرینت گرفتن از آنها و صحافی کردن مجموعه. خوشبختانه با پیشرفت علم و تکنولوژی، تمام این فرآیندها با صرف هزینه‌ی معقولی به طور کاملا خودکار و بدون دخالت دست و ذهن انجام می‌گیرد.

دانشنامه (مدرک): درپوش کوزه.

جابجایی (دانشجویی): تفاوت علمی دانشگاه‌ها به زبان پول.

ارث پدری (طلب بابا): طلبی که بعضی از دانشجویان مثلا” ارزشی از دیگران دارند و معمولا به صورت گزاره‌هایی همچون «چرا این لباس رو پوشیدی؟»، «چرا موهات دیده می‌شه؟»، «دیگه این موسیقی رو نشنوم ها»، «دیگه نبینم با هم کِروکِر می‌کنین»… بروز می‌کند.

کارتن‌خواب: دانشجوی بی‌خوابگاه که معمولا پس از سر و سامان گرفتن و هم اتاق شدن با چند دانشجوی شهرستانی، حسرت کارتن‌خوابی و دربدری را خواهد کشید.

افزایش سنوات: حاصل ز گهواره تا گور دانش جوییدن.

پاچه‌خواری: یکی از راه‌های گرفتن نمره از اساتید به طور شرافتمندانه. البته شرافتمندانه در قیاس با سایر راه‌ها!

انتظامات: شحنه‌ی دانشگاه و مسئول برقراری نظم حتی به قیمت بی‌نظمی. ستاد کارآفرینی برای اقوام و خویشان فاقد تحصیلات دانشگاهی و بعضا دبیرستانی مسئولان دانشگاه.

کفش پاشنه بلند (تق تقی): ابزار تولید آژیر ورود و یا نزدیک شدن دختر دانشجویی که دانشگاه را با مجلس عروسی اشتباه گرفته است.

سنگ‌پای قزوین: مهمترین عامل برای اخذ دکترای افتخاری از آکسفود بدون داشتن لیسانس.

کاردانی پیوسته: پیوند دانشگاه با دبیرستان به کف با کفایت دانشجویانی که در حد دوره راهنمایی معلومات دارند و رفتارشان مثل دبیرستانی‌هاست.

خر زدن: تنها نوع حیوان‌آزاری که انسان‌ها روی خودشان هم انجام می‌دهند. خر زدن در شب‌های امتحان به پیک خود می‌رسد.

بحر تعمق: حالتی که به دانشجویان پس در حال مطالعه‌ی دقیق روزنامه روشنفکری خبر ورزشی دست می‌دهد.

روح: عضوی از استاد که در جلسه‌ی امتحان و پس از دیدن برگه‌ی سوالاتی که ربط چندانی به درس‌ها ندارد، از آن به وفور یاد می شود. ادامه‌ی عملیان بر روی برگه دنبال می‌شود.

صلاحیت داشتن: با مسئول یکی از نهادهای مستقر در دانشگاه سلام و علیک داشتن.

پول: عامل بدبختی‌های بزرگی مثل ازدواج و تحصیل در دانشگاه آزاد.

هییز: دانشجو یا مامور انتظامات یا کارمند یا حتی استاد عزیزی که وظیفه‌ی زبانش را به چشمش محول کرده است!

اسکن استخوان: طرز نگاه کردن افراد فوق‌الذکر که معمولا از پاشنه‌ی کفش همکلاسی‌ها شروع شده و به نوک مقنعه‌ی آنها منتهی می‌شود.

افتادن: سقوط از بالا به پایین که به خاطر عوامل مختلفی چون جاذبه‌ی زمین، درس نخواندن، جزوه نداشتن، شکست در عشق و امثال آنها اتفاق می‌افتد. 

ازدواج دانشجویی: اشتباه صنفی.

کتابخانه: جایی برای حرف زدن، رد و بدل کردن جزوات و فایل‌های بلوتوثی، اسم ام اس فرستادن و بعضا رونویس تکالیف و تمرین‌ها.

منشی گروه: همه کاره ی گروه. دست کم خودش که اینطور فکر می‌کند.

حذف ترم: خودکشی آبرومندانه از ترس مرگی مفتضحانه

منبع : مهدون للمهدی

یا علی

این همه آدم نتونستن 2 تا توالت بسازن!!!!

کوهنورد و باور ایمان به خدا

کوهنوردی می‌خواست از بلندترین کوه بالا برود…

او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.

همانطور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد. همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است… ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد:

” خدایا کمکم کن”

ناگهان صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:
” از من چه می خواهی؟ “
- ای خدا نجاتم بده!
- واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟
- البته که باور دارم.
- اگر باور داری، طنابی که به کمرت بسته است  را پاره کن!!

یک لحظه سکوت… و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد…..

چند روز بعد در خبرها آمد: یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دستهایش محکم طناب را گرفته بود.
او فقط یک متر با زمین فاصله داشت!

بابا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي خيــــــــــــــال

سلام ميكنم به داش مرشد عزيز و امير جون خودم و سعيد سبحي با حال

مي خواستم بگم مثل اينكه قدم ما بد بوده . تا ما اومديم بنويسيم اين بحثا شروع شد

اقا مرشد دنيا دو روزه زياد سخت نگير البته مي دونم دوست نداري اين بحثا باشه

امير جون و سعيد جون شما هم بي خيـــال اين مطلبا بشين بابا اين همه موضوع .شايد واقعا اين جا جاش نيست

اگه كسي براي من يه نوكه احترام قايله ديگه گذشته رو بي خيال شين و نذارين كدورتي بوجود بياد

حالا براي اينكه حال و هوا  عوض شه يه شعر براتون مي ذارم :


عجب حال وهوايي داره فوتبال :

عجب حال وهوايي داره فوتبال
زمين با صفايي داره فوتبال
وجالبناك اين كه در سياست
هميشه رد پايي داره فوتبال


تماشاچيش خيلي با شعوره
نمك داره ماشاالله شوره شوره
وگاهي مثل لات چاله ميدون
طرف دار چماق و حرف زوره



يكي با مهربوني واسه داور
حواله مي ده صد شير سماور
يكي هم شعر هاي بند تنبون
واسه تيم حريفش داره از بر


يكي شون چون چمن مي بينه با ناز
لگد ميندازه و مي خونه آواز
و چون جو گير شد با نعره اي تند
ميگيره از بغل دستي خود گاز

يكي هد (hed) ميزنه تو هند (hand) هافبك
يكي لگ ( leg) مي زنه تو چونهء بك
يكي با مشت هاي مهربونش
به نرمي مي كنه فوروارد را دك



سبد هاي پر از گل را رقيبا
كنن تقديم تيم ملي ما
ولي بي معرفتها در جوابش
نميدن شاخه اي گل دست آن ها


بنازم سر مربي هاي پر شور
كه هر روزي يكيشون ميشه مامور
سر شب حكم ژنرال مي شه امضاء
سحر جاشو ميدن به امپراطور



شنيدم تازگي ها سرمربا
نوشته نامه اي خوش خط و زيبا
ادب مي ريزه از هر سطر نامه ش
خجل فرموده گنده باقالي ها


مي ترسم در چنين اوضاع و احوال
كه هركاري شده باري به هر حال
بشه « جاويد» روزي سر مربي
بخونه فاتحه بر هرچه فوتبال

درد دل و درد سر

سلام

ببخشید. واقعا ببخشید. اخه قرار بود تا چند وقت نیام. ولی نشد. یعنی نتونستم. ولی قول میدم همین یکی باشه و بعد از این دیگه تا چند وقت اذیتتون نکنم. عهد خودم رو شکستم و اومدم فقط به خاطر اینکه فکر کردم که وبلاگ داره از مسیر خودش منحرف میشه . چیزایی که نباید تو وبلاگ نوشته بشه داره نوشته میشه. یعنی در این مورد صلاح مملکت خویش رو خود خسروان هم نمیدانند .

بعد از اینکه آقای احمدلو اون مطلب کذایی (عکس های لو رفته از خواهران اوباما) رو گذاشت و اون ماجراها پیش اومد و رفتن و اومدن ایشون گفتیم ( یا شایدم گفتم) که دیگه مطلب سیاسی که به کسی یا اعتقادات کسی توهین کنه نذاریم( یا نذارم). چون این وبلاگ خصوصی نیست که هر کی بیاد نظره خودش رو بذاره . اونم درباره ی سیاست که خیلی زود باعث ایجاد کدورت بین بچه ها میشه. ولی دوباره آقای احمدلو اون پست «پیام خوش امد گویی در هواپیمای ایرانی» رو گذاشت و تو اون به رئیس جهور توهین کرد(رئیس جمهور شب تاب) و به بسیجی ها هم توهین شد ( اگر در هوای داخل كابین اختلالی پیش آمد، سربند مخصوصی از بالای سرتان به پایین می افتد كه رویش نوشته: فدای رهبر. فورا آنرا برداشته و بسیجی وار آنرا دور سر خود ببندید و یا حسین گویان از دربهای اضطراری یعنی دو درب در جلو ، دو درب درعقب و یك درب در وسط هواپیما به بیرون پرت شوید. ) رو گذاشتن و بعدشم پست « سقوط یک فروند هواپیمای توپولوف » رو گذاشتن که دوباره تو اون به رئیس جمهور توهین شد. بعد یا قبلش هم(درست یادم نیست) تو نظرات پست «گزینش رئیس دنیا» نوشتن که « کاندیدای چهارم : قبلا تو لپ لپ بوده !! اگه گفتی کیه ؟» حلا به نظر شما منظورشون از کاندیدای چهارم و از لپ لپ دراومده کی بود؟ کسی بود غیر از رئیس جمهور الان کشورمون؟! آقا سعید شما که گفتی یه طنر انتقادی به نظرت اون طنز انتقادیه؟!

«سپیده» خانم تو جواب « مهدیس» خانوم نوشتن که « بچه ها به طنز یه چیزایی نوشتن شما به دل نگیر» . به نظر شما بچه ها حق دارن هر چی که دلشون بخواد بنویسن؟! هر چیزی که به هر کسی توهین کنه؟!

.

.

.

.

بازم می خواستم بنویسم که دوباره یاد مرامنامه ی وبلاگ افتادم و بی خیال شدم. امیدوارم بقیه بچه ها هم اون مرامنامه رو در نظر بگیرن:

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد...

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد...

راهی نروم که بیراه باشد...

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را...

یادم باشد که روز، روزگار خوش است ...

همه چیز روبراه است و بر وفق مراد است و خوب...

البته اینایی که گفتم به این معنی نیست که انتقاد نباید بشه. فقط میخواستم بگم که جاش تو این وبلاگ نیست. اگه میخواید انتقاد کنید یه وبلاگ دیگه درست کنید و تو اون انتقاد کنید و بحث کنید.

ببخشی اگه سرتون رو درد اوردم. آخه تو همدان کسی رو پیدا نکردم که حرفام رو بش بگم. از شمام خواهش میکنم که از دست من ناراحت نشید و اگه کسی فکر کردم که بش توهین شده بدونه که قصد من اصلا توهین کردن به کسی نبود و حلالم کنه و به دل نگیره . از دوستان هم خواهش میکنم که دیگه برای این پست من جوابیه ندن و بیانیه صادر نکنن و کشش ندن. باز هم ببخشید . تا بعد ...

بعدا اضافه شد : گفتم شاید بعضیا فکر کردن که ذلیل اینکه من تا مدتی تو این وبلاگ نمی نویسم همین قضیه باشه. ولی میخوام بگم زیاد به این ربطی نداره. دلیل اصلیشم نپرسید که قبلا گفتم: حوصله ی شرح قصه نیست!

والسلام علیکم

محمد سعید مرشد

سنه هزار و سیصد و هشتاد و هشت

یا علی

زندگی قشنگ خوابگاهی!!


پ.ن: ما که قسمتون نشد که بریم خوابگاه!!! حاج سعید مرشد خدا خودش بهت رحم کنه!!!!

ارزوهاي يك زن

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد......


قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!

خانم کمی تامل کرد و گفت؛ مشکلی ندارد.

آرزوی اول خود را گفت؛ من می خواهم زیباترین زن دنیا شوم.

قورباغه به او گفت؛ اگر زیباترین شوی شوهرت ۱۰ برابر از تو زیباتر می شود و ممکن است چشم زن های دیگر بدنبالش بیافتد و تو او را از دست دهی.

خانم گفت؛ مشکلی ندارد. چون من زیباترینم، کس دیگری در چشم او بجز من نخواهم ماند. پس آرزویش برآورده شد.

بعد گفت که من می خواهم ثروتمند ترین فرد دنیا شوم. قورباغه به او گفت شوهرت ۱۰ برابر ثروتمند تر می شود و ممکن است به زندگی تان لطمه بزند.

خانم گفت؛ نه هر چه من دارم مال اوست و آن وقت او هم مال من است. پس ثروتمند شد.

آرزوی سومش را که گفت قورباغه جا خورد و بدون چون و چرایی برآورده کرد.

خانم گفت؛ می خواهم به یک حمله قلبی خفیف دچار شوم!

نکته اخلاقی: خانم ها خیلی باهوش هستند. پس باهاشون درگیر نشین.

قابل توجه خواننده های مونث؛ اینجا پایان این داستان بود. لطفاً صفحه را ببندید و برید حالشو ببرید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
مرد دچار حمله قلبی ۱۰ برابر خفیف تر از همسرش شد

گلهایی از گلزار ادب

جوانمردی

سه تن در مسجدی خراب عبادت می کردند ، چون بخفتند ، یکی از آنان ناگهان از جای برخاست و بر در مسجد ایستادتاصبح ! گفتند :"چراچنین کردی ؟" گفت :" هوا عظیم سرد بود و باد سرد . خویشتن را به جای در ساختم تا شما را رنج کم تر بود و هر رنج که بود ، بر من بود ."

تذکرة الاولیا

عطار نیشابوری

دعای مادر

ابویزید بسطامی را پرسیدند : " این پایگاه به دعای مادر یافتی ؛ این بزرگی میان خلق و این معروفی به چه یافتی ؟ " گفت : " آن هم به دعای مادر ؛ که شبی از من آب خواست ؛ بنگریستم ، در خانه آب نبود . کوزه را برداشتم ، به جوی رفتم ، آب بیاورم ، چون بر سر مادر آمدم ، خوابش برده بود . گفتم که اگر بیدارش کنم ، من بزهکار باشم بایستادم تا مگر بیدار شود . تا بامداد بیدار شد . سر بر کرد و گفت : " چرا ایستاده ای ؟ " قصه گفتم . برخاست و نماز کرد و دست به دعا برداشت و گفت : " الهی چنان که این پسر مرا بزرگ و عزیز داشت ، اندر میان خلق او را بزرگ و عزیز گردان . "

بستان العارفین

حرف مردم

بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد . پسر را گفت : " باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی . " گفت : " ای پدر ، فرمان تو راست و لیکن می خواهم که بدانم در این چه مصلحت است ؟ "
گفت : " تا مصیبت دو نشود یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه . "

مگوی انده خویش با دشمنان

که "لاحول"گویند شادی کنان

گلستان سعدی

جزیره ( حکایتی زیبا )

در جزیره ای زیبا تمام حواس , زندگی میکردند, شادی , غم , غرور , عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیره آب خواهد رفت.همه ساکنین جزیره قایقهایشان را اماده و جزیره را ترک کردن.

وقتی جزیره به زیره آب رفت ,عشق از ثروت که قایقی با شکوه داشت کمک خواست و گفتآیا میتونم با تو همسفر شوم؟) ثروت گفت: نه من مقدار زیادی طلا و نقره دارم و جایی برای تو ندارم. عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکانی امن بود کمک خواست. غرور گفت: نه چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد. غم در نزدیکی عشق بود.پس عشق به او گفتاجازه بده که با تو بیایم) غم با صدای حزن الود گفت: آه من خیلی ناراحتم ,و احتیاج دارم تنها باشم. عشق سراغ شادی رفت و او را صدا زد,اما او انقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را نشنید. آب هر لحظه بالاتر میامد وعشق دیگر ناامید شد, که ناگهان صدایی سالخورده گفت من تو را خواهم برد. عشق از خوشحالی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع سوار قایق شد. وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود ادامه داد و عشق تازه متوجه شد که چقدر به گردن پیرمرد حق دارد. عشق نزد علم رفت و گفت ان پیرمرد کی بود که جان مرا نجات داد؟ علم پاسخ دادزمان) عشق با تعجب پرسید چرا زمان به من کمک کرد؟؟؟ علم لبخندی خردمندانه زد و گفت:


زیرا تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است

شگفتا ...

شگفتا وقتی که بود نمی دیدم

... وقتی می خواند نمی شنیدم!

وقتی شنیدم که نخواند... وقتی دیدم که نبود!

چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد

و می خواند و می نالد تشنه ی آتش باشی و نه آب

و چشمه که خشکید چشمه که از آن آتش تو تشنه ی آن بودی بخار شد

و به هوا رفت و آتش کیر را تافت و در خود گداخت

و از زمین آتش روئید و از آسمان بارید

تو تشنه ی آب گردی و نه تشنه ی آتش

و بعد عمری گداختن از غم نبودن کسی

که تا بود از غم نبودن تو می گداخت

دکتر شریعتی

پ.ن۱: سلام.

پ.ن۲: و سلام ویژژژژژه خدمت طاهر ! خوبی قربان؟!!!

پ.ن۳: تا اطلاع ثانوی حرفی برای گفتن ندارم ! یعنی دارم ها! ولی نمی تونم !  اگه دلیلش هعم می خواید بدونید: حوصله ی شرح «غصه» نیست !

همین

یا علی

هستم اگر نيستم گر نروم ميروم

سلام دوستان بالاخره من هم اومدم

سلام ميكنم به اقا سعيد ( سبحي و مرشي و اشتي ) و همينطور امير خان ( دودو)

منتظر برنامه هاي بعدي ما باشيد

چه رازيست در پس رگبرگهاي پرشمار يك درخت ؟؟؟!!!

دحو الارض

وَ الْأَرْضِ و َمَا طَحَاهَا

قسم به زمين و كسى كه آن را گسترانيده است

بيست و پنجم ماه ذی القعده(جمعه ۲۲/۸/۸۸) روز دحوالارض است. دحوالارض را چنین معرفی می کنند روزي كه زمين از زير کعبه كشيده و گسترانيده شد
گر چه این مطلب یعنی کشیده شدن و گسترانده شدن زمین ، در وحله اول عجیب به نظر میرسد اما تعریف واضح تر این موضوع این است که گفته شود
پس از آنکه تمام سطح کره زمین به مدت طولانی در زیر آب فرو رفته و خداوند خواست تا آن را از زیر آب بیرون آورد که صحنه زندگی موجودات مهیا گردد ، اولین نقطه ای که از زیر آب سر بیرون آورد همان مکان مقدس کعبه و بیت الحرام بود . این واقعه نشان دهنده اهمیت این نقطه و مرکزیت آن برای همه عالمیان است
در واقع دحوالارض روز شروع حیات بخشی خداوند به جهان خاکی است كه توجه به آن در روایات و تعیین اعمال خاص همچون روزه ، عبادت ، دعا و غسل واهتمام به آن از سوی معصومین (ع) نشانگر عنایت حضرت حق به این روز با برکت است
تعبیر به اینکه "در روز دحو الارض رحمت خدا منتشر گرديده و از براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز، اجر بسيار است" و امثال آن ، مومنین را بر انجام مستحبات مخصوص این روز ترغیب می نماید . درباره روزه این روز آمده است
روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است
روزه این روز کفاره گناهان هفتاد سال است
برای روزه دار این روز هرکه و هرچه در میان آسمان و زمین است استغفار می کند و
از دیگر اعمال این روز شریف دو رکعت نماز است که در آن حمد و پنج مرتبه سوره "والشمس" خوانده می شود و پس از نماز نیز دعایی است که در مفاتیح آمده است . و همچنین دعای "اللهم داحی الکعبه ..." از دعاهای مخصوص این روز است
روايت است که « امام رضا » عليه السلام فرموده اند: درشب بيست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهيم (ع) و حضرت عيسى (ع)متولد شده اند. و نیز در اين روز رسول خدا صلى الله عليه و آله ، به قصد حجة الوداع از مدينه به همراه يكصد و چهار هزار يا يكصد و بيست و چهار هزار نفر از راه شجره به مکه عزيمت نمودند که حضرت فاطمه (ع)و تمامى زوجات آن حضرت نیز ایشان را همراهی می کردند.
و نیز در روایتی است که در این روز قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام خواهد نمود

 

سقوط یک فروند هواپیمای توپولوف

در پی سقوط یک فروند هواپیمای توپولوف در حوالی قزوین و کشته شدن یکصد و شصت سرنشین آن واکنش‌های مختلفی صورت گرفته که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
رئیس جمهور- اصلا کی به شما اطلاع داده هواپیما سقوط کرده؟ هواپیما سالم است. مدرکش هم هست.
سخنگوی وزارت خارجه - ما دخالت امریکا و رسانه‌های بیگانه را در امور داخلی کشورمان را شدیدا محکوم میکنیم. آنها نباید خبر و گزارش این حادثه را منعکس میکردند. این یک حادثه خانوادگی بوده و به خودمان مربوط میشود. شاید ما دلمان بخواهد زرت و زرت هواپیماهایمان سقوط کنند اصلا به غربی‌ها چه ربطی دارد. آنها اگر راست میگن چرا آلمان را بخاطر قتل آن خانم محجبه تحریم اقتصادی نمیکنند؟
صدا و سیما - بنا به خبری که هم اینک به دست‌مان رسید یک فروند هواپیمای آموزشی بدون سرنشین در ایالت پنسیلوانیای امریکا سقوط کرد و خسارات غیر قابل جبرانی به مزرعه یک امریکایی وارد کرد که بمحض تهیه گزارشات تکمیلی? آنرا به سمع و نظر شما خواهیم رساند. در پی این حادثه سهام بازار بورس نیویورک بمیزان قابل توجهی سقوط کرد و چندین موسسه بانکی صهیونیستی اعلام ورشکستگی کردند. برای اطلاع شما بینندگان عزیز همکارمان گفتگویی انجام داده با چند تن از کارشناسان امر هواپیمانوردی و کشاورزی که در پایان خبرها پخش خواهد شد.

گزینش رئیس دنیا

به شما، این امکان را میدهند که از بین سه نفر یک رئیس برای دنیا انتخاب کنید

که بتواند به بهترین وجه دنیا را رهبری کرده صلح و ترقی و خوشبختی برای بشریت به ارمغان بیاورد.

بین این سه داوطلب کدام را انتخاب میکنید.

فعلا بریم سراغ سه نامزد ریاست بر جهان

شخص اول:

او با سیاستمداران رشوه خوار و بد نام کار میکند، از فالگیر غیب گو و منجم مشورت میگیرد.

در کنار زنش دو معشوقه دارد. شدیدا سیگاری بوده و روزی هم ده لیوان مشروب میخورد.

شخص دوم :

از دو محل کار اخراج شده، تا ساعت ۱۲ ظهر میخوابد.در مدرسه چند بار رفوزه شده.

در جوانی تریاک میکشیده و تحصیلات آنچنانی ندارد.

ایشان روزی یک بطری ویسکی میخورد، بی تحرک و چاق است.

شخص سوم:

دولت کشورش به ایشان مدال شجاعت داده، گیاهخوار بوده و دارای سلامت کامل هست.

به سیگار و مشروب دست نمیزند و در گذشته هیچ گونه رسوایی به بار نیاورده.

به چه کسی رأی میدهید؟

.

.

.

.

.


کاندید اول : فرانکلین روزولت

کاندید دوم : وینستون چرچیل

کاندید سوم :آدولف هیتلر

چه درسی میگیریم؟

پیام خوش امد گویی در هواپیمای ایرانی

با درود به روان پاك بنیانگذار انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری و رئیس جمهور شب تاب، ورود شما را به هواپیمای توپولوف جمهوری اسلامی ایران خوشامد میگویم و برایتان سفر خوشی را آرزو میكنم. اگر در هوای داخل كابین اختلالی پیش آمد، سربند مخصوصی از بالای سرتان به پایین می افتد كه رویش نوشته: فدای رهبر. فورا آنرا برداشته و بسیجی وار آنرا دور سر خود ببندید و یا حسین گویان از دربهای اضطراری یعنی دو درب در جلو ، دو درب درعقب و یك درب در وسط هواپیما به بیرون پرت شوید. توجه داشته باشید كه در همه حال حجاب اسلامی را رعایت كنید حتی در موقع پرت شدن از هواپیما. برای مواقع اضطراری یك بسته كفن در زیر صندلی شما قرارداده شده كه آنرا بیرون آورده و بعد از گفتن شهادتین و دعا برای سلامتی رهبر بپوشید. از كلیه مسافرین محترم و عاشقان شهادت خواهشمندم در طول پرواز تا لحظه مرگ از وسایل الكترونیكی مانند تلفن همراه و لب تاپ و چرتكه و ماشین حساب اكیدا خودداری كنید. برایتان سفر آخرت دلپذیری را در هواپیمای رروسی آرزو میكنم. ناراحت نباشید این شتری است كه درب خانه همه میخوابد. یكی زودتر یكی دیرتر. خوشا به سعادت شما كه سوار هواپیمای روسی ما شدید تا شهید شوید. اگر دستمال كاغذی برای پاك كردن اشكهایتان لازم داشتید ما نداریم باید همراه خودتان می آوردید. در طول پرواز، همكارانم از شما پذیرایی خواهند كرد ولی قبل از آن مراسم سینه زنی و نوحه خوانی داریم. تسبیح برای ذكر استغفار در رنگهای مختلف موجود است كه تقدیم خواهد شد. سفر خوشی را در آسمان داشته باشید دیدار ما به قیامت. خلبان و کارکنان پرواز

((حالا آقا سعید نوبت تو...........))

وقتی همه خوابیم 2

اون 2 تا که معرف عام و خاصند عمو یادگار رو از روی اینا ساختن!!!!!!!!!!

ولی اون سومی کمال سربازی

انتخاب هواپیما

اگر قصد انتخاب هواپیما به عنوان وسیله نقلیه را دارید، باید به نام شركت سازنده هواپیما دقت كرده و در صورتی كه قسمت پایانی عنوان آن با چیزهایی مانند... «اوف»، «...اوفسكی» یا... «ویچ» تمام شود، حتما موارد زیر را رعایت كنید:
- در اولین اقدام، نام شركت هواپیمایی و شماره پرواز خود را با استفاده از تماس تلفنی یا خدای نكرده پیامك، به اطلاع دوستان و آشنایان و سایر وابستگان برسانید.
- سعی كنید از مهربانی و عطوفت بیشتری در برخورد با آشنایانتان استفاده نمایید و دیدن چند فیلم دراماتیك یا حتی تراژیك را نیز مد نظر قرار دهید.
- تا می‌توانید عكس‌های دسته جمعی بگیرید.
- اگر انسان عاقبت‌اندیشی بوده‌اید و در اماكنی همچون بهشت زهرا املاكی را خریداری نموده‌اید، فروش آن را در دستور كار قرار دهید. چون معمولا در موارد مشابه نیازی به آن املاك نبوده است.
- نذورات گذشته را ادا كرده و از نذر دوباره نیز غافل نباشید. حتی شما می‌توانید به نشانه این نذر از مچ بند سبز استفاده كنید.
- همراه داشتن كتب ادعیه در طول پرواز توصیه می‌شود.
- حتی‌المقدور از همراه داشتن چیزهای سیاه‌رنگ اضافی خودداری نمایید. - روی دست و پایتان، موارد زیر را بنویسید:
نام، نام خانوادگی، شماره شناسنامه، نام پدر و در صورت امكان تلفن تماس آشنایان نزدیك.
- سعی كنید قبل از بالا رفتن از پله‌های هواپیما، همچون قهرمانان سرافراز ورزشی بوسه ای بر زمین زده و سپس سوار شوید.

(( اگه بخواید ومشکلی از نظر سیاسی نداشته باشه و فقط جنبه طنزشو در نظر بگیریم می تونم (پیام خوش آمد گویی هواپیما ایران) رو هم بزارم ))

اگه می خواید بسم الله..........

وقتی همه خوابیم!!!

سلام.

امروز میخوام به قولی که ۲ روز پیش دادم(یعنی گذاشتن عکس بچه ها) عمل کنم. اول هم میخوام از عکس خواب بچه ها شروع کنم. اگه یادتون باشه یکی از موضوعات جالبه کلاسمون همین خوابیدن بچه ها بودکه چه قدر هم حال میداد. عکسا رو پایین میذارم و اگه توضیحی هم میخواست زیرش مینویسم:

این عکس که احتمالا میدونین آقای سعید سبحانی هستن!!! و همچنین:

می بینید واقعا چه شاگرد تنبلی بوداین آقا سعید سبحانی. تازه بازم خوابیده بود که بچه ها نتونستن عکساش رو بگیرن!!!

ایشون هم بنده هستم!!!خوشبختم!! و:

البته همه ی اینا پاپوش بود برا من!!بچه ها خواب آور میدادن بم و منم خوابم میبرد!!!

ایشون هم آقا سعید اشتیاقی هستن!که معلوم نیست کجان و پیداشون نیس!! ۳ یا ۴ تا پست گذاشتن و فلنگ رو بستن!!

و ایشون! ایشون آقا امیر طاهرخانی هستن.سرور همه ی خواب آلوهای کلاس. با میانگین ۲ زنگ در روز ایشون رکورد خواب در مدرسه رو زده بودن!!! و همچنین:

اگه دقت کنید لباسش تو این ۲ تا عکس با هم فرق دارن !!! یعنی تو ۲روز مختلف !! البته ایشون عکس زیاد دارن که در این مقال نمی گنجه!!!

ایشون هم آقای محمد حسین جباری وند یکی دیگه از سلطانای خوابه مدرسن که رکوردشون ۱ و نیم زنگ در روزه. ببینید ایدفعه دسته جمعی خوابیدن:

سمت راستیه که استاد جباری هستن و سمت چپیه هم آقای رامشینی هستن. ایشون هم در خوابیدن در کلاس دستی داشتن عجیب!!!

ایشون هم آقای جمعیان ملقب به یوزارسیف هستن!! این عکسشون مربوط به زمانیه که بچه ها تو کلاس ادغامی بودن برا درس دینی وایشون پیچونده بودن!! واقعا از ایشون بعید بود!!

ایشون هم آ سد میثم گوهری هستن که در کلاس به خواب ناز رفتن.

انشاالله در روزای بعدی عکسای دیگه ی کلاس رو هم میذارم.

یا علی

پیامد های زلزله در کشور های مختلف

اسپانیا:
زلزله می‌آید. هیچ‌کس بر اثر آن کشته و زخمی نمی‌شود و فقط چند تا گاو به خیابان می‌آیند. مردم پارچه‌ی قرمز نشان می‌دهند و برای تفریح می‌دوند. گاوها صد و هشتاد نفر را کشته و دو هزار نفر را زخمی می‌کنند!

افغانستان:
زلزله می‌آید. سیصد هزار نفر کشته می‌شوند. القاعده مسئولیت زلزله را بر عهده می‌گیرد. نیروهای آمریکایی تمام کوهستان‌های افغانستان را بمباران می‌کنند و سیصد هزار نفر دیگر از جمله بن‌لادن را در این درگیری‌ها از بین می‌برند. بعد از چهار ساعت پس‌لرزه‌ی فسقلی دیگری می‌آید و بن‌لادن مسئولیت آن را هم بر عهده می‌گیرد!

ژاپن:
اخبار ژاپن اعلام می‌کند که از امروز به مدت یک ماه، هر روز زلزله‌ای به بزرگی هشت و نیم ریشتر، توکیو را خواهد لرزاند. ساکنان توکیو زیر لب می‌گویند سوسکی بابا و برای امتحان کردن مقاومت ساختمان‌ها، سه ریشتر هم خودشان به صورت دستی به زلزله اضافه می‌کنند. یک دستگاه هم درست می‌کنند که جو را تبدیل به آب‌جو کند و موقع زلزله بیشتر سر حالشان بیاورد!

امارات:
زلزله می‌آید. نیمی از کشور نابود می‌شود. دور ساختمان‌های مخروبه نوار زرد می‌کشند و آن‌ها را به مکان توریستی تبدیل می‌کنند. ایرانی‌ها از این مکان‌ها دیدن می‌کنند و اماراتی‌ها با پول حاصل از صنعت توریسم، یک کشور دیگر درست می‌کنند!

فرانسه:
زلزله قرار است تا چند روز دیگر بیاید. تمام مردم اعتصاب می‌کنند و خواستار منع وقوع زلزله در کشورشان می‌شوند. حمل و نقل عمومی مختل می‌شود. در نهایت زلزله تسلیم خواست مردم می‌شود و دیگر نمی‌آید!

آمریکا:
زلزله می‌آید. هیچ‌کس کشته و زخمی نمی‌شود اما دو نفر و نصفی بی‌خانمان می‌شوند. تلویریون ایران ده بار این خبر را پخش می‌کند و سیاست‌های باراک اوباما، جرج بوش، کلینتون و ... و کریستف کلمب مورد انتقاد شدید قرار می‌گیرد! وزیر خارجه‌ی آمریکا خطر تروریسم را گوشزد می‌کند و دوباره افغانستان را بمباران می‌کنند!

فلسطین:
زلزله می‌آید. کسی خانه ندارد تا بی‌خانمان شود! یازده هزار نفر از نیروهای غیرنظامی کشته می‌شوند. قطعنامه‌ای توسط تمام کشورهای جهان با امضای ایران صادر شده و کشتار غیرنظامیان محکوم می‌گردد. در انتهای این قطعنامه تأکید می‌شود که در صورت تکرار زلزله، عواقب بسیار بدی در انتظار رژیم صهیونیستی خواهد بود! ششصد میلیون دلار کمک مالی هم توسط همان تمام کشورهای جهان صورت می‌گیرد!

سوئیس:
زلزله می‌آید. دسته‌ی عینک چهار نفر از ساکنان می‌شکند. از سوی دولت به تمام شهروندان سوئیس مبلغ سه میلیون یورو وام بلاعوض پرداخت می‌شود. کل کابینه از مردم عذرخواهی کرده و ضمن پذیرش مسئولیت تمام اتفاقات، دسته‌جمعی استعفا می‌دهند!

کلمبیا:
زلزله می‌آید. تمام جمعیت کشور به جز نود و یک نفر کشته می‌شوند. درگیری مسلحانه رخ می‌دهد. یک نوجوان 14 ساله با آر.پی.جی نود نفر دیگر را می‌کشد. بعد به خودش هم مظنون می‌شود و آر.پی.جی را توی حلقش فرو می‌کند!

هند:
زلزله می‌آید. تمام خانه‌ها خراب می‌شود. مردم آواره‌ی کوچه و خیابان می‌شوند و از گرسنگی در آستانه‌ی مرگ قرار می‌گیرند. بعد در یک اقدام همگانی مرتاض می‌شوند و از مرگ حتمی نجات پیدا می‌کنند

ونزوئلا:
زلزله می‌آید. ایران ضمن همدردی با ملت فهیم ونزوئلا، برای آن‌ها حدود دو میلیون خانه‌ی پیش‌ساخته و مقادیر خفنی بیسکویت و کلوچه‌ی لاهیجان و کنسرو ارسال می‎کند. قرار می‌شود تمام مردم ایران یا یک لقمه از غذایشان را به آن‌ها بدهند یا دولت خودش به زور یک لقمه از غذای ملت بزند و به آن‌ها بدهد. رئیس جمهور ونزوئلا هم لبخند می‌زند و با اوباما دست می دهد!!!

ایران:
زلزله می‌آید. شصت هزار نفر کشته و زخمی می‌شوند. آمار آسیب‌دیدگان زلزله در این دولت با آمار دولت‌های قبلی مقایسه و از عدم افزایش آن به عنوان یکی از مفاخر دولت یاد می‌شود. مخالفان دولت هم به شدت سرکوب می‎شوند ... در نهایت تمام ماجرای زلزله و سرکوب تکذیب می‎شود، ابطحی به فریب‌خورده بودن خود اعتراف می‌کند و ریشتر را هم رمز آشوب می‌داند!

پ.ن: ایران و ونزوئلا به پست اضافه شد!

پ.ن.2: اول میخواستم یه پست دیگه بذارم. کلی با خودم کلنجار رفتم. آخرش هم پشیمون شدم!!!! البته مطلبش سیاسی نبود ها!!! بی خیالش...

پ.ن.3: از نوشتن این سومی هم پشیمون شدم. می ترسم انگ کافر شدن بهم بزنید!!! اینم بی خیالش!!!!

خوش باشید.

هر جی دوست دارید لوگو کنید

سلام بچه ها

خیلی ممنون از این همه لطفی که به من دارید

حالا برای شروع یه لینک می زارم که می تونید نام خودتون رو به صورت لوگو شرکت های معتبر بنویسید


http://www.funnylogo.info/extrathemes.asp

ما چند نفر !!!



سلام
دیدم از دوستان کسی دیگه تو مسابقه ی بزرگ ما شرکت نمی کنه گفتم که خودم جوابشو بذارم و جایزه های نفیسمون رو خودم ور دارم!!!!

دایره ی زرد: آقای مرشد
دایره ی آبی: آقای احمدلو
دایره ی سبز: آقای اشتیاقی
و.... دایره ی قرمز: جناب آقای سبحانی(ااااااااا این که منم!!!!)

البته آقای نیکویی به طرز مشکوکی توی این عکس حضور نداشت که بعدا کاشف به عمل اومد که ایشون از بچه های کلاس 43 بودن که به طرز مشکوک تری توی بچه های کلاس ما نفوذ کردن!!!
همین دیگه!!!!
عرضی نیست!

دلم گرفته..........

توی این چند روز که نبودم خیلی با خودم کلنجار رفتم هر موقع می اومد وب و نظرات بچه ها را میدیدم به خودم می گفتم برم بنویسم ولی میگفتم من که قرار نیست بنویسم آخر دلو زدم به دریا و گفتم :

گذشته ها گذشته                  به فکر آینده باش

اگه نباشه دریا                       به قطره اکتفا کن

به خدا دوری بچه ها برام خیلی سخت بود من کلا مال قهر کردن نیستم

حالا از بچه ها و نویسنده ها رخصت می خوام تا دوباره کارمو شروع کنم................

دیدار کودک با فامیل خدا!!!

کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود
وبه ویترین فروشگاهی نگاه می کرد
زنی در حال عبور او را دید
او را به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید
و گفت: مواظب خودت باش
کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید چون من از خدا خواسته بودم یکی نفر بفرسته اگه خودش نمی رسه یکی از فامیل اشو بفرسته

” خدا یک جوری با هر بنده اش لطف داره که انگار همین یک بنده را داره “

گاه اگر از دوست ...

سلام.

گاهی وقتا آدم دلش میخواد یه کاری رو بکنه و خیل بش اشتیاق داره.ولی وقتی اون کاروانجام میده میگه  کاشکی این کارو نمیکردم و پشیمون میشه. یا رک تر بگم :گاهی وقتا آدم از دوستاش چیزایی میبینه ومیفهمه که اگه نمیدید و نمیفهمید بهتر بود.مثلا من دیشب خیلی دوست داشتم یکی از رفقام رو بعد از ۱ ماه ببینم. ولی بعد از اینکه دیدمش پشیمون شدم و اعصابم خورد شد . حالا بدبختانه دوسته نزدیکمم بود و خیلی برام سنگین تموم شد. جوری که امروز که الحمدلله یه روزه خوب بود برام زهر شد و حسابی به کامم تلخ شد.به قول آقا فاضل:

گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است.

البته این همه رمان خوندم(منظورم همون سه چهار تاس!!!) برام فایده داشت. مثلا یکی از چیزایی که از بیوتن یاد گرفتم و خیلی بم کمک کرد این بود که به این جمله ایمان بیارم:

 « بنده شناس دیگری ست.»

ایمان به همین جمله تا حد زیادی تونست آرومم کنه.

پ.ن۱: دیروز با آقا سعید (سبحانی) رفته بودیم نمایشگاه نانو تکنولوژی.امروزم قرار بود درباره ی اون پست بذارم که اینجوری شد. حالا من هم از خدا خواسته میذارم فردا پس فردا از اینترنته دانشگاه میذارم که  بتونم عکسا رم آپلود کنم.

پ.ن۲:راستی امروز یه کاره دیگه هم کردم که گفتم روز خوبی بود: رفتم پیش استاد فاضل نظری. در این مورد هم اطلاعات تکمیلی متعاقبا اعلام خواهد شد!!!

پ.ن۳: راستی به سپیده خانم هم تبریک میگم که برنده مسابقه ما شد و نمره ی اون دانشجوی مجهول الهویه رو تشخیص داد: ۸ از ۳۵ . و این هم جایزشون همونطور که قبلا گفته بودم:  !!!

پ.ن۴: ببخشید سرتون رو درد آوردم !

یا علی

یک اگر با یک برابر بود ...

معلم پاي تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زير پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسيها ،
لواشک بين هم تقسيم مي کردند
آن يکي در گوشه ای "جوانان" را ورق می زد
دلم می سوخت
برای او که بيخود های و هو می کرد
و با آن شور ،
تساوی های جبری را نشان می داد
و با خطی خوانا به روی تخته ، کز ظلمت
چو قلب ظالمان و چهره زندانيان تاريک بود ،
تساوی را چنين بنوشت :
يک با يک برابر است اينجا
از ميان جمع شاگردان يکی بر خاست ،
هميشه يک نفر بايد به پا خيزد ...
و بآرامی سخن پس داد ،
اين تساوی اشباهی فاحش و محض است .
نگاه بچه ها ناگه به يک سو خيره شد با بهت
معلم مات بر جا ماند
و او پرسيد : اگر يک فرد انسان، واحد يک بود
آيا باز هم يک با يک برابر بود ؟
سکوت مدهشی بود و سؤالی سخت
معلم خشمگين فرياد زد آری
و او با پوزخندی گفت :
اگر يک فرد انسان، واحد يک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود
وآنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پست تر می بود ؟
اگر يک فرد انسان، واحد يک بود
آنکه رنگش نقره گون  چون قرص مه می بود بالا بود
وان سيه چرده که می ناليد پايين بود ؟
اگر يک فرد انسان، واحد يک بود ،
اين تساوی زير و رو می شد .
حال می پرسم  يک اگر با يک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گرديد ؟
يا چه کس ديوار چينی ها بنا می کرد ؟
يک اگر با يک برابر بود ،
پس که پشتش زير بار فقر خم می شد ؟
يا که زير ضربت شلاق له می گشت ؟
يک اگر با يک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خويش بنويسيد :
يک با يک برابر نيست . . .

پ.ن۱: سلام.

پ.ن۲: آقا امیر نمیدونم شما این تساوی رو چه جوری نتیجه گرفتی که «مخاطب سالاری = تحقیر کردن نویسنده» . ولی اگه دوباره اومدی و نوشتی که منت رو سر ما گذاشتی و خوشحالمون کردی. ولی اگه دیگه نخواستی بیای : خداحافظ .

پ.ن۳: راستی الان دارم با اینترنت دایال آپ این پستو میذارم. تازه دارم می فهمم شما چه زجری میکشید(یکی ندونه فکر می کنه که من ۱۰ ساله دارم با پرسرعت کار می کنم!!).

یا علی 

یا علی

ناراحتم

مخاطب سالاری = تحقیر کردن نویسنده

سعید جون از تو به هیچ وجه توقع نداشتم این کار رو بکنی اگه مشکلی بود

کافی بود فقط می گفتی خودم حذفش میکردم . اینکارت یه خورده فضولی بود

اگه نمی خواید من پست بزارم این کارا رو نداره بگید اینجا هم مثل مملکت خودمونه آزادی بیان زیر 0 است .

خلاصه تا مشخص شدن این موضوع من پست نمی زارم

اگه تو این مدت کسی رو آزردم ازش می خوام که حلالم کنه هر بدی خوبی دیدید ازما به بزرگواری خودتون ببخشید.

خدانگهدار



کوچیک آقای نیکبخت!!!

پست "چند عکس لو رفته از خواهران اوباما" به سفارش عزیز دلمون آقای نیکبخت از وبلاگ حذف شد.
به این میگن مخاطب سالاری ها!!!!


معمای ریاضی

روز دانشجو و دانش آموز بر تمام دانشجویان و دانش آموزان این مرز و بوم مبارک باد.

یه سوال :

به جای x چه عددی قرار دهیم تا دنباله زیر درست باشد ؟

{....و ۱۶ و ۶۰ و ۱۰۰۰ و ۱۵ و x و ۲۰ و ۱۰ }

جوابهای خود را تا ۲۰/۰۸/۸۸ به nikouei1990@gmail.com ارسال کنید و جایزه بگیرید .

سوال هوش!

یک استاد شیمی در دانشگاهی مجهول الهویه به نام دانشگاه صنعتی همدان اقدام به برگزاری امتحان از ۴ فصل ابتدایی کتاب شیمی مورتیمر میکند. سپس پس از ۳ روز نتایج را بر روی برد نصب میکند. نمرات تمام دانشجویان به غیر از یکی از آنها از ۳۵ بالای ۲۰ میباشد. حال به نظر شما آن دانشجوی مجهول الهویه(فکر نکنید منم!!!) که دانشجویان در پی پیدا کردنش می باشند چه نمرا ای را از ۳۵ اخذ کرده؟

به جواب درست و زودتر یک عدد گل اینترنتی () اهدا میشود!

با کمال تشکر

پ.ن۱: سلام! انشاالله امشب میخوام برم تهران. یه سفر تحقیقاتی دارم. میخوام برم نمایشگاه نانو فناوری و یه گزارش بگیرم و برای شما و نشریه ی دانشگاه منتشر کنم. اگر هم شد یه کار دیگه هم دارم که در صورت ختم به خیری به استحضارتان! میرسونم.

پ.ن۲:راستی جواب سوال یادتون نره!

یا علی

ازدواجي با 95 سال اختلاف سني!

مرد 112 ساله سوماليايي با دختري 95سال كوچكتر از خود ازدواج كرد.

فرانس پرس اعلام كرد؛ اين پيرمرد اطمينان داد كه مي تواند از هر جوان ديگري محبت بيشتري نثار اين دختر كند.

احمد محمد دوره كه سن خود را صد و دوازده سال اعلام كرد، با دختر هفده ساله به نام سفيو عبدي حسن ازدواج كرد. مراسم ازدواج در حضور صدها مهمان در گوريل ( شهر كوچكي در مركز سومالي) برگزار شد.

اين داماد گفت: هنگامي كه مسئله زندگي زناشويي مطرح است بايد از عشق و احساس و نه سن و زيبايي سخن گفت. وي افزود: زنم ده برابر از من كوچكتر است، اما همديگر را دوست داريم.

احمد محمد دوره در طول عمر طولاني خود پنج زن ديگر داشته است كه چهار زن او مرده اند، او همچنين نود فرزند و نوه دارد. وي در گفتگوي تلفني با وجود مشكلات شنوايي گفت، من تاريخ ازدواج قبلي ام يادم نمي ايد، اما بايد حدود هفتاد و پنج سال پيش باشد.

محمد دوره افزود: من زنم را از زماني كه بچه بود دوست داشتم و پدر و خانواده اش هنگامي كه متوجه شدند، اين عشق دو طرفه است، پذيرفتند او را به ازدواج من دراورند.

احمد محمد دوره متولد هزار و هشتصد و نود و هفت است. رژيم غذايي و فعاليت هاي زياد بدني او در طول جواني علت طولاني بودن عمر او است. وي همچنين توضيح داد اين فكر فرزندان و نوه هاي من است كه برايم اين ازدواج را فراهم كردند.
يكي از مهمانان اين مراسم گفت: من انچه مي ديدم باور نداشتم، اين پيرمرد و همسر جوانش در حال گذاشتن كيك در دهان هم بودند و اين نخستين بار بود كه من اين صحنه را ديدم و اين از مواهب الهي است.

تغییر چهره ی یک خانواده طی 31 سال!!!

یا علی

خانه به دوشان

هیچ فکر نمی کردم تو عنفوان جوانی اجاره نشین شم. برم از این بنگاه به اون بنگاه دنباله خونه. آخه نامرد دانشگاهمون که خودش خوابگاه نداره. خوابگاه آزاد برامون گرفته. کرایش هم ماهی ۵۰ هزار تومن!!! تازه ۲۰۰ تومن هم پیش گرفتن. خیلی نامردیه. بعد از این که اعلام کردن هر چی اعتراض کردیم نامه نوشتیم امضا کردیم هیچ اثری نداشت. حالا انشاالله از بعد از ظهر باید بیفتیم دنباله خونه. خواستم چتر یکی از دوستام(رستمی) بشم که اون باباش براش خونه کرایه کردن ولی اونم نشد .آخه خودشون هر هفته میان همدان. دعا کنید یه خونه ی مناسب با اجاره ی مناسب با مکان مناسب و همه ی چیزای مناسب گیرم بیاد.

راستی امروزم کلاس نداریم. استاد زبانمون گفت تعطیله. آخ که چه حالی میده!

یا علی

خاطره لطیف از دکتر شریعتی

دکتر علی شریعتی:
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست
که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل:
اول آنکه کچل بود.
دوم اینکه سیگار می کشید.
و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

..... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم
آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه:
زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم.

وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند
ممکن است در خودش بوجود آید.

چند تاعکس از بچه های قدیم فروغ!!!

به ترتیب از راست به چپ: ثروتی(شیمی)-عیسی زاده(دینی)-رضایی(فیزیک)-صفاری(گسسته)

راستی بچه ها شما با دیدن این گلها چه احساسی بتون دست میده؟ از سال چند تا الان حاجی این گلا رو داشت!!!

نفر راستی یکی از بچه های فروغ و سمت چپی آقای خابوری دبیر ادبیات دبیرستان.

حال کردید؟!

یا علی

عکسی از تقلب شاگردان در حضور استاد!

البته بگم ما سر بهرام اینجوری تقلب نمی کردیم بلند میشدیم داد می زدیم سوال رو از اون ور کلاس می پرسیدیم

بهرام هم میگفت : جوادی تویییییییییییییی!!!!!!!!!!!!

یاد بهرام و بهروز و بقیه بخیر!!!!!!!!!

مقایسه ی عشق های قدیم و عشق های جدید!

عشق جدید

عشق قدیم:

عشق قدیم

پ.ن۱:سلام

پ.ن۲:خوبین؟

پ.ن۳: آقا این همدان دیگه داره اعصابمون رو خرد میکنه.هر روز سیل میاد .تا حالا ۳ یا۴ بار سیل اومده. یه بار هم عکس گرفتم که انشاالله تو پستای بعد میذارمشون.

پ.ن۴:فعلا ...

یا علی

بی خیال 2

منم به خاطر سعید جون و احترام خاصی که برای آقا سعید مرشد دارم بی خیال میشم واز سیاست میرم بیرون تا چیزای الکی به رفاقت ها گند نزنه!!!!!!!!!!

بیخیالش عکس و داری!!