من که هستم ؟ تو که هستی ؟

اگه گفتید این کیه!!!!!!!!!


حامد رحیمی شکوه (شهرام)

چند روز پیش اومد کتابخونه پس از مقداری کف کردن به خودم اومد و زدم زیر خنده!!!

توی این 1 ساله کلی براش اتفاق افتاده ولی شاید راضی نباشه بگم خلاصه که مهر پارسال توی آموزشگاه هدف (بهترین آموزشگاه تهران) ثبت نام کرده و داره برا کنکور می خونه.

لازم به ذکر است که این حامد جان ما سال 87 که با هم پیش دانشگاهی تو فروغ بودیم سر یه سری از مشکلات با کادر اجرایی مدرسه بهمن ماه ترک تحصیل کرد


پ ن : آقا چرا یه چند روزی هیچکی پست نمی ذاره من از حامد نجفی و سعید اشتیاقی و و امیر طاهر توقعی ندارم چون اونا اصلا آدرس وبو نمیدونند . سعید سبحانی هم حتما با آوریل عروسی کرده که ما رو تحویل نمیگیره محمد نیکویی هم حتما تقویمشو گم کرده چون دیگه آمار نمیده اصل مطلب هم که آقا سعید مرشد باشه یا درگیره امتحاناته یا.......

پ ن :(( تو رو خدا دعا کنید من و حامد هم امسال دانشگاه قبول بشیم))

13 خرداد ( نه بگم نه من بگم)

یک سال گذشت

از منظره جنجالی احمدی نژاد و میرحسین موسوی

 

دعای پایان ترم

الهی ادرکنی پاسا ترمی به نمرتی دهی و دوازدهی و حفظا من مشروطی و فلجا استادی و لغوا امتحانی بحق برفا و آلودگی جوا

طلبه جوان و دختر فراری

شبی طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد.
دختر گفت: شام چه داری؟
طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.

از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان دیگر از حرم سرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هرچه گشتند، نتوانستند او را پیدا کنند.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند.

شاه عصبانی پرسید چرا دیشب به ما اطلاع ندادی و ...
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد.

شاه دستور داد: تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟
و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی!؟

محمد باقر ده انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته ...!
لذا علت را پرسید طلبه گفت:

چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد، یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد: همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند...

یک سال پیش در چنین روزی

سلام.

تقریبا پارسال همین روزا بود . یک ماه مونده تا کنکور . تو این روزا بچه های کنکوری معمولا هیچ فرصتی رو از دست نمیدن و تمام وقتشون رو میذارن برای درس خوندن . ولی پارسال شرایط کمی تا قسمتی فرق کرده بود . ۱۸ روز بعدش انتخابات بود . انتخابات ریاست جمهوری ایران . ما که همینجوریش درس نمیخوندیم . حالا فکرش رو بکنید انتخابات هم باشه چی میشه . البته به خاطر فشار زیاد پدر و مادر من همش تو خونه بودم . ولی به نظر خودم اگه بیرون بودم بهتر بود . چون تو این مدت انتخابات تایه هفته بعدش هیچی نخوندم . تقریبا ۱ ماه میشه . نشسته بودم تو خونه و تبلیغات پیامکی انجام میدادم . تقریبا روزی ۵ هزار تومن باهمراه اول !!! ولی خیلی حال داد . فکر کنم به فاطمیه هم خورده بود . کلا شرایط برای درس نخوندن مهیا بود .

امسال هم که کنکور ریاضی فکر کنم ۱۰ تیره .انشالله تموم بچه ها کلاس چهل که متاسفانه امسال موندن موفق شن و جایی که دوست دارن قبول شن .

الهی آمین !

یا علی

خلیج همیشگی فارس

دوستان به سایت زیر برید و به خلیج فارس رای بدین .


ایرانی بودنتونو نشون بدید . خیلی عقبیم .


به سایتهای دیگه هم ارجاعش بدین






بعد اینکه گزینه پرشین گلف رو انتخاب کردین گزینه فکر کنم vote رو بزنید


اینم لینکش اگه بالایی مشکل داشت

http://www.persianorarabiangulf.com/index.php

بای همگی

وظیفمو انجام دادم حالا نوبت شماست