مصاحبه با عباس
این بار نوبت مصاحبه با عباس بود.
اولی پرسید اسمت چیست؟ گفت: عباس!
دومی پرسید اهل کجایی؟ گفت : بندر عباس!
سومی پرسید کجا اسیر شدی؟ گفت: دشت عباس!
افسر عراقی که فهمید عباس انها را سرکار گذاشته و آنها را دست انداخته،
شروع کرد به زدن او و گفت: دروغ می گویی پدر ...؟
عباس خود را به موش مردگی زده بود و با تظاهر به گریه می گفت: نه به حضرت عباس!
سلام.
حال شما خوبه ؟ ما نبودیم محمد نیکویی داشت وبلاگ رو میچرخوند ها . دمت گرم ممد !! این حامد نجفی هم که روی اشتیاقی رو کم کرده با این همه فعالیت . اونم دمش گرم .
جاتون خالی امسال سال تحویل شلمچه بودیم . خیلی با صفا بود . انشالله قسمت شما هم بشه . این چند وقت هم نمیومدم حالشو نداشتم .
راستی همین نیم ساعت پیش امتحان استاتیک داشتم. فقط دعا کنید خدا به خیر کنه ... .
موفق باشید .
یا علی
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۸۹ ساعت 16:10 توسط سعید مرشد
|