ایران و شعب ابی طالب
« با شش سال حیات بالنده اسلام، قریش مستأصل از رشد روزفزون این دین خصوصا در بین جوانان،به دنبال تصمیمگیری نهایی و چارهجویی برآمدند و تصمیم داشتند این بار تمام قدرت خود را برای جلوگیری از گسترش اسلام و نفوذ پیامبر(ص) بسیج نمایند.
آنها در «دارالندوه» یا همان شورای مشورتی قریش، اجتماع نمودند و پیماننامهای نوشتند و بیش از هشتاد مهر بر آن زدند .
در پیماننامه قریش آمده بود که امضا کنندگان نگذارند به هیچ وجه کسی با بنی هاشم، رفتوآمدی نماید، ازدواجی با آنان صورت گیرد و یا دادوستدی با آنان بنماید مگر آن که بنیهاشم خود محمد را تسلیم قریش نمایند.
بدین ترتیب بنیهاشم در محاصره کامل و همه جانبه قریش قرار گرفت و قریش تا حد کشتن محمد(ص) به طور پنهانی یا آشکارا هم پیمان شدند و پیمان را بر کعبه آویختند.
از آن تاریخ هر یک از قریش مسلمانی را میدید او را به زنجیر مینمود و سخت ترین شکنجهها را بر او روا میداشت و مسلمانان در فشار و سختی فراوانی قرار گرفتند. قریش، دیگر به چیزی جز کشتن پیامبر رضایت نمیداد و همگی بر آن همداستان شده بودند.
ابوطالب حامی سرسخت پیامبر، که پیمان و یکانگی قریش را در دشمنی با برادرزاده خود مشاهده کرد، تمام بنی هاشم و مسلمانان را جمع نمود و آنها را داخل درهای در نزدیکی مکه به نام «شعب ابوطالب» برد تا با دوری از محیط زندگی قریش، از شر دشمنان در امان باشند. او شبانگاه خود بر ورودی درّه پاسبانی میداد و همواره بر بلندیها نگهبانانی میگماشت تا از حمله غافلگیرانه قریش در امان باشند. او همچنین هر شب جای خواب پیامبر را عوض میکرد تا مشرکان نتوانند محل استراحت پیامبر را شناسایی نمایند و او را در خواب ترور نمایند.
هیچ کس از مسلمانان نمی توانست آزادانه از شعب خارج شود زیرا قریش در بین راه اگر با او برخورد میکردند از آزار و شکنجه و ضرب و شتم خودداری نداشتند. کسانی که به قصد تجارت وارد مکه میشدند نیز حق نداشتند با بنی هاشم معامله کنند و اگر کسی چیزی به آنان میفروخت تمام سرمایه اش را غارت میکردند. ولیدبن مغیره اشخاصی را در مکه گماشته بود که فریاد میزدند: «هر کس از حامیان محمد خواست چیزی بخرد قیمت را آن قدر بالا ببرید که از معامله صرفنظر نماید.»
سه سال بر این وضع گذشت و مسلمانان در سختی شدید زندگی می کردند و صدای ضجه بچهها از گرسنگی به گوش اهالی مکه میرسید. شدت رنج و ابتلای آنان، حتی مشرکان را نیز ناراحت کرده بود. به طوری که بسیاری از قریش از این وضع ناراضی شدند و از پیماننامه اظهار تنفر مینمودند و بعضی تصمیم داشتند مخالفت و پشیمانی خود را آشکار کنند.
این وضع حدود سه سال ادامه پیدا کرد و مسلمانان زجر بسیار کشیدند ولی تقدیر و اراده الهی برخلاف میل مشرکان رقم خورد و خداوند موریانه را بر پیماننامه قریش که در کعبه آویخته بود، تسلط داد و تمام جملات آن مگر «بسمک اللهم» را خوردند. جبرئیل این رویداد را به پیامبر اکرم (ص) اطلاع داد و ایشان نیز ابوطالب را مطلع نمودند. ابوطالب گفت: «پسر برادرم! کسی وارد دره نشده است. این را از کجا میدانی؟» فرمود: «خداوند مرا مطلع نموده است.» ابوطالب گفت: «اعتقاد تو درست است و من گواهی میدهم تو راستگو هستی.» ابوطالب خانواده خود را فراخواند ولی از جزئیات این جریان به کسی مگفت تا مبادا مشرکین بشنوند و برای پیماننامه حیلتی کار بندند. سپس به همراه چند نفر از دره خارج شدند و به طرف کعبه رفتند. قریش که گرد کعبه اجتماع داشتند، از دیدن ابوطالب خوشحال شدند و گمان بردند او دست از حمایت برادرزاده خود برداشته و میخواهد پیامبر (ص) را به قریش تحویل دهد. ابوطالب گفت: «من برای امری که امیدوارم صلح را بین ما برقرار نماید آمدهام. بروید پیماننامه را بیاورید.» قریش پیماننامه را آوردند و تمام آنها امیدوار بودند وقتی پیمان نامه گشوده شود، ابوطالب برادرزاده خود را به آنها تحویل خواهد داد. بعد از آوردن پیماننامه، ابوطالب گفت: «همین پیماننامه حاکم بین ما و شما باشد. پسر برادرم خبر داده است که خداوند موریانه را بر این پیماننامه مسلط نموده و تمام آن را خورده است جز «بسمک اللهم». او هرگز دروع نمیگوید. حالا پیماننامه را بگشایید و اگر حرف او درست بود، دست از این ظلم و تعدی و دشمنی بردارید و اگر بر خلاف گفتهی او بود من او را به شما تسلیم مینمایم. خواستید او را بکشید و خواستید وابگذارید.» وقتی پیماننامه را گشودند، درست همان شده بود که پیامبر (ص) فرموده بود. قریش درمانده شده بود ... .
متعاقب این خبر، حدود سه سال تحمل گرسنگی و رنج مسلمانان به پایان رسید و پیامبر (ص) با یاران خود در حالی که از چهره آنها شدت گرسنگی و رنج آشکار بود، از دره خارج شدند... . »
حضرت محمد (ص) و یارانش سه سال در حاصره ی کامل و تحریم قرار داشتند . تنها به این خاطر که به خواسته های کافران و مشرکان قریش تن ندادند و تسلیم حرف آنها نشدند . سه سال گرسنگی و تشنگی کشیدند فقط به خاطر دفاع از آیین حق .
حال ننگ بر من اگر بخواهم برای خاطر رفاه خودم و خانواده ام از آیین حق و اسلام عقب نشینی کنم !
به والله قسم که مشکل بیگانگان با ما فقط بر سر اسلام است . فقط بر سر این است که ما خواهان حکومت اسلامی هستیم . این تحریم ها هم یکی از صدها روش های آنان برای در تنگنا قرار دادن ماست . البته این حرفها هرگز دلیلی بر ناکارآمدی برخی از مدیران ما نخواهد بود و من هم مثل خیلی های دیگر از برخی از مدیران دولتی انتقاد و گلایه دارم و هرگز دینم را فدای افراد نمی کنم .
پس مطمئن باشید این مشکلات تا وقتی که نظام ما کلمه ی اسلامی رو با خودش یدک میکشه برای مملکت ما وجود داره ٬
ولی این را بدانید که تاریخ تکرار خواهد شد :
« فان حزب الله هم الغالبون ... »
یا علی