در آغوش حق!
با جواد(یکی از هم اتاقیام) رفتم نمازخونه برا نماز:
الله اکبر..
ای نامرد ! هم تیمی بودیم ها چه جوری با پاش زد پای چشمون تا ۲ دقیقه هیچ جا رو نمی دیدم ...
اهدنا الصراط المستقیم...
نامرد این امیرخانی چه قلمی داره. این رمان من اوش خیلی قشنگه ...
والضاااالین...
ای ! حواسم نبود برا مسابقت فوتبال ثبت نام کنم. برنده که نمیشدیم. میرفتیم میخندیدیم. حال میداد ...
لم یلد و لم یولد...
وبلاگ خیلی داره شلوغ پلوغ میشه. باید بشون بگم کمتر پست بذارن. خوب شد همه ی بچه های کلاس پایه نبودن. وگرنه چی میشد...
سمع اله و لمن حمده..
این استاد ریاضیم آخر اگه همه ی بچه ها رو نندازه خیالش راحت نمیشه. بلد نیس درس بده ...
ربنا آتنا فی دنیا حسنه...
ای! اگه میشد این هفته برم تهران برا نمایشگاه مطبوعات. میرفتم همشهری جوانیا رو از نزدیک میدیدم. فردا هم احسان ناظم بکایی میاد ...
الحمد لله اشهد ان لا اله الا اله....
خدائیش چه لحظه ی باحالی بود دقیقه 93 که استقلال گل خورد...
سبحان اله والحمدلله ...
اگه پرسپولیس هم برده بود الان فقط 4 امتیاز با صدر جدول فاصله داشت بی لیاقت...
سبحان ربی الاعلی و بحمده..
............................................................. !!!
السلام و علیک ایها النبی...
آخ امروز چی بنویسم تو وبلاگ . دیگه دارم کم میارم ...
السلام و علیکم و رحمه اله و برکاته...
جواد گفت: قبول باشه منم با شرمندگی گفتم : قبول حق!!
یا علی